سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش را سه نشانه باشد : شناخت خدا و آنچه نیکو و بد می دارد . [امام علی علیه السلام]   بازدید امروز: 15  بازدید دیروز: 0   کل بازدیدها: 10624
 
صاحبدلان
 
چشما ها
نویسنده: آرین-بیتا(سه شنبه 85/8/16 ساعت 9:16 عصر)
چشمانت را برای زندگی می خواهم اسمت را برای دلخوشی می خوانم دلت را برای عاشقی می خواهم صدایت را برای شادابی می شنوم دستت را برای نوازش و پایت را برای همراهی می خواهم عطرت را برای مستی می بویم خیالت را برای پرواز می خواهم و خودت را نیز برای پرستش 

 سلام بهونه ی قشنگ برای زندگی آره بازم منم همون دیوونه ی همیشگی فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت دلم واست تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت حال منو اگه بخوای رنگ گلای قالیه جای نگاهت بدجوری تو صحن چشمام خالیه ابرا همیشه پیش منن اینجا هوا پر از غمه از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی



نظرات دیگران ( )

گریه عاشقانه
نویسنده: آرین-بیتا(سه شنبه 85/8/16 ساعت 9:15 عصر)
اگر بگریم گویند که عاشق است اگر بخندم گویند که دیوانه است پس می گریم و می خندم که بگویند که یک عاشق دیوانه است

نظرات دیگران ( )

عشق یعنی
نویسنده: آرین-بیتا(شنبه 85/8/13 ساعت 9:56 عصر)

عشق یعنی کوچیک کردن دنیا به اندازه یک نفر یا بزرگ کردن یه نفر به اندازه یک دنیا

 

وقتی بارون میاد هر چند تا قطره بارون رو تونستی بگیری تو منو دوست داری و هر چند تا رو که نتونستی بگیری من تو رو دوست دارم

 

سلام دوستان می خواستم از همتون یه سوالی کنم تا حالا عاشق شدید  اگه شدید بهش رسیدید یا نه ؟من شدمچی کار کنم

بین من و تو فاصله غوغا میکنه!

تو به شفافی شبنم روی برگا

من مثل یه برگ زردی که میو فته از درختم

تو مثل طراوت گلای نرگس

روی قلبم من نوشتم بی تو هرگز

بین من و تو فاصله غوغا می کنه

یاد حرفای قشنگت منو رها نمی کنه



نظرات دیگران ( )

عشق
نویسنده: آرین-بیتا(شنبه 85/8/13 ساعت 9:55 عصر)

عشق یعنی مستی و دیوانگی

 عشق یعنی با جهان بیگانگی

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجده با چشمان تر

عشق یعنی در جهان رسوا شدن

عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی لحظه های التهاب

عشق یعنی لحظه های ناب ناب

عشق یعنی قطره و دریا شدن

عشق یعنی دیده بر در دوختن

عشق یعنی در فراقش سوختن



نظرات دیگران ( )

غربت
نویسنده: آرین-بیتا(شنبه 85/8/13 ساعت 9:53 عصر)
چه غریب بود این منطق ما..

 

چه میخواست ز ما این عقل ما..

 

نه با احساس هم درد بود..

 

نه به یاری گریه هایمان می آمد..!

 

عقل و منطقی بود در جدالی طولانی..

 

با احساس و قلب ما...



نظرات دیگران ( )

دوست دارم
نویسنده: آرین-بیتا(شنبه 85/8/13 ساعت 9:52 عصر)
مرا صد بار هم از خود برانی دوستت دارم

به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم

چه حاصل از جفا کردن چه سود از عشق ورزیدن

مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم



نظرات دیگران ( )

تشکر
نویسنده: آرین-بیتا(شنبه 85/8/13 ساعت 9:51 عصر)

از تو متشکرم به خاطر همه خاطراتی که تو ذهنم نقش دادی

از تو متشکرم به خاطر اینکه باعث شدی تا بفهم که دوست داشتن کسی که دیگه دوستت نداره چقدر احمقانه است

از تو متشکرم به خاطر لحظه هایی که به من بخشیدی و لحظه هایی که از من گرفتی

از تو متشکرم به خاطر اینکه به من یاد دادی که راحت بتونم فراموش کنم ولی به من یاد ندادی که با فراموش کردن هر چیزی خودم هم به فراموشی سپرده می شوم

از تو متشکرم به خاطر اینکه به من فهماندی که دلدادگی دروغه و هر کس از عشق گفت صددرصد دروغگوی بزرگی خواهد بود

از تو متشکرم به خاطر اینکه باعث شدی مسیر زندگی ام را عوض کنم و با آدمها همان طور که خودم دوست دارم ، زندگی کنم

از تو متشکرم به خاطر هر آنچه که من فهمیدم بعد از اینکه از تو کلمۀ خداحافظ را شنیدم

از تو به خاطر خیلی چیزهای دیگر هم متشکرم اما می ترسم که با گفتن آنها تو را از یاد ببرم



نظرات دیگران ( )

اگه
نویسنده: آرین-بیتا(شنبه 85/8/13 ساعت 9:50 عصر)


نظرات دیگران ( )

میمیرم برات
نویسنده: آرین-بیتا(شنبه 85/8/13 ساعت 9:49 عصر)

می میرم برات ...

نمیدونستی می میرم بی تو و بدون چشات ...

رفتی از برم ...

تو نمیدونستی که دلم وصله به ساز صدات ...

آرزومه که نمیدونستی که من می میرم برات ...

می میرم برات ...

عاشقم هنوز ...!!!

نمی خواستی که بمونی یا بسوزی به ساز دلم ...

گفتی من میرم ...

تو میخواستی بری تا فرداها یار خوشگلم ...

برو راهی نیست تا فرداها برو خوشگلم ...

برو خوشگلم ...

سفرت بخیر ...

اگه میری از اینجا تک و تنها به یه شهر دور ...

برو که رفتن بدون ما می رسه به یه دنیا نور ...

سفرت بخیر ...

برو گر شکستی ز من می تونی دوباره بساز ...

ازدلی شکسته و نا امید و خسته تو باز برو ...

تو بازم برو ...

نمیخوام بیایی ...

نمیخوام میونه تاریکیه من تو حروم بشی ...

نمیخوام ازت ...

نمیخوام مثل یه شمع بسوزی برام تا تموم بشی ...

برو تا بزرگی میخوام که فقط آرزوم بشی ...

می میرم برات می میرم برات می میرم برات ...



نظرات دیگران ( )

عشق
نویسنده: آرین-بیتا(شنبه 85/8/13 ساعت 9:48 عصر)

یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم؟

مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه کم برسیم

 یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه؟

به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه؟

 یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم؟

کاشکی بدونم چقـَدَرباید مکافات بکشم

 یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه؟

چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه

 یعنی میشه که دستامون با هم مثه یه رشته شه؟

هر کی برای اون یکی درست مثه فرشته شه

 یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم؟

یه خواب راحت بکنیم ، یه آه راحت بکشیم

 یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من ، دیوونت؟

دوباره عاشقم بشه اون دل مثل رودخونت

 یعنی میشه با هم باشیم من و خدامون و خودت؟

درست مثه تولدم ، درست مثه تولدت

 یعنی میشه که جای من فقط روی چشات باشه؟

تکیه کلام تو بازم ، من میمیرم برات باشه؟

 یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه؟

میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه

 یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه؟

یه چیزی بشکنه فقط  ، اونم طلسم ما باشه



نظرات دیگران ( )

<      1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شوق عشق
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
زمستان 1385
پاییز 1385

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
صاحبدلان
آرین-بیتا

|| لوگوی وبلاگ من ||
صاحبدلان

|| اوقات شرعی ||